بیچون
در گاه
من الغریب
الی الحبیب
بیچون
چو این تبدیلها آمد،
نه هامون ماند
و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد
که چون غرق است
در بیچون
چه دانم من دگر چون شد
بایگانی
اسفند ۱۳۹۵
(۴)
آذر ۱۳۹۵
(۳)
آبان ۱۳۹۵
(۴)
خرداد ۱۳۹۴
(۱۹)
ارديبهشت ۱۳۹۴
(۳)
فروردين ۱۳۹۴
(۱۱)
اسفند ۱۳۹۳
(۹)
بهمن ۱۳۹۳
(۱۴)
دی ۱۳۹۳
(۵)
آذر ۱۳۹۳
(۴)
آبان ۱۳۹۳
(۳)
مهر ۱۳۹۳
(۱)
شهریور ۱۳۹۳
(۵)
مرداد ۱۳۹۳
(۶)
تیر ۱۳۹۳
(۱۴)
خرداد ۱۳۹۳
(۱۵)
ارديبهشت ۱۳۹۳
(۳)
فروردين ۱۳۹۳
(۵)
اسفند ۱۳۹۲
(۱)
بهمن ۱۳۹۲
(۴)
آذر ۱۳۹۲
(۲)
آبان ۱۳۹۲
(۴)
مهر ۱۳۹۲
(۲)
آخرین مطالب
۹۵/۱۲/۱۷
پروانه های وحشی تنم
۹۵/۱۲/۱۶
هنگامهی ویرانی
۹۵/۱۲/۱۴
یا رفیق من لا رفیق له
۹۵/۱۲/۰۸
گذار سکون
۹۵/۰۹/۰۲
سوختم
۹۵/۰۹/۰۲
تخلیص
۹۵/۰۹/۰۲
درمان
۹۵/۰۸/۳۰
خانهی نو
۹۵/۰۸/۳۰
شب سی صد و شصت و پنجم - اجابت
۹۵/۰۸/۳۰
نفس
نویسندگان
روشنا
(141)
پیوندها
جیکـــ جیکـــ مستـــون
قلم سرگشته
پـیــک صــــبـا
روزگار دانشجویی
همه اون چیزی که توی ذهنمه
روزهای من.
پلاک۱۳